سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار درونی

چه بگویم به شما هست زبانم قاصر

دشت لبریز شد از جمله هل مِن ناصر

در سکوتی که همه ملک عدم را برداشت

ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت

همه دیدند که در دشت هم آوردی نیست

غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست

چون ابوالفضل به ابروی خودش چین انداخت

خویش را از دل گهواره به پائین انداخت

خویش را از دل گهواره می اندازد ماه

تا نماند به زمین حرف ابا عبدالله

آیه آیه رجز گریه تلاوت میکرد

با همان گریه ی خود غسل شهادت میکرد

عمق این مرثیه را مشک و علم می داند

داستان را همه ی اهل حرم میداننند

بعد از عباس دگر آب سراب است سراب

غیر آن اشک که درچشم رباب است رباب

مرغ در بین قفس این در و آن در میزد

هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر میزد

آه بانو چه کسی حال تو را میفهمد

اصغر از فرط عطش سوخت خدا میداند

میرسد ناله ی آن مادر عاشورایی

زیر لب زمزمه دارد پسرم لالایی

کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی

و خدای منو تو نیز بزرگ است علی

میروی زیر عبای پدرت آهسته

کودک من به سلامت سفرت آهسته

پسرم میروی آرام و پر از واهمه ام

بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام

پسرم شادی این قوم فراهم نشود

تاری از موی حسین بن علی کم نشود

تیر حس کردی اگر سوی پدر می آید

کار از دست تو، از حلق تو بر می آید

خطری بود اگر، چاره خودت پیداکن

قد بکش حنجره ات را سپر بابا کن

آه بانو چه کسی حال تو را میفهمد

اصغر از فرط عطش سوخت خدا میفهمد

داغ در چهره تو چند برابر گشته

طفل سیراب شده خنده کنان برگشته

برقعی

فایل صوتی کل شعر






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91 آذر 19 توسط یار
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin